امیر آرین دریا

قصه این بود
زیر بارون لب ساحل عاشق شدیم
دل بستیم هم دم تنهایی ساحل شدیم
بارون میبارید تو میگفتی به چشمات
کردم عادت
من با خیال حس آخرین نگاهت
موندم تو این خونه برگرد
برگرد
من تنهام بدون تو دیگه لب دریا نمیرم
تو نباشی موجا به عشق کی لب ساحل بشینن
زیر بارون قدم زدن بی تو که معنایی نداره
برگرد باز بزار که آسمون به عشقمون بباره

دورت بگردم اونشب یادت میاد
بهم میگفتی من دلم بارون میخواد
سرت رو شونم چشمات بستی و باز
آروم میگفتی تو دلت دریاست