متن ترانه
من جلد تو هستم بر بام تو هستم
تو شمس منی من خورشید پرستم
مغرب همه اندوه اندوه غروب ات
ای قبله مشرق ثنا گوی تو هستم
ای نای گلویت همچون نی داوود
حکم آنچه تو گویی من لال تو هستم
گنجشک گلویم شرح است چو منصور
بر دار تو هستم غربال تو هستم
حیران تو گردد آن کس که بدیدت
آن دم چو برفتی صدبار شهیدت
میسوزم و نالم چون آتش نمرود
بازای گلستان بر داغ عبدیت
ای طاق ثریا طاقت بنمانده ست
مارا بستاند این ولوله بازار
ای از سر لطفش خوش در تو دمیده
هر دم که تو خواندیم انگار نه انگار
ای سرمه کشیده روز و شب مارا
ای سرو بریده نشناخته ما را
پایان بده جانا این آمد و شد را
راحت کن و بستان این خوف و رجا را
ای نای گلویت همچون نی داوود
حکم آنچه تو گویی من لال تو هستم
گنجشک گلویم شرح است چو منصور
بر دار تو هستم غربال تو هستم
مشاهده بیشتر