متن ترانه
به درد آمده ام
من از درماندگى انسان تلخ نسل من
بشر همه دوران ، به درد آمده ام
من از خاکسترى آسمان آبى
میان خیمه و پرده و چادر
به درد آمده ام
من از جدایى و دلهره و تنهایى و درد
میان سکوت این شهر به تنگ آمده ام
من از وارونگى حقیقت حال و رویا
در قلب زمانه ام به درد آمده ام
من از عقیم ماندن قرن ها امید و صبر و اشک
نسل هاى خفته در خاک ، به خشم آمده ام
من از بکارت چشم و گوش و عقل و قلب ما
بشر همه دوران ها ، به درد آمده ام
من از جدایى و دلهره و تنهایى و درد
میان سکوت این شهر به تنگ آمده ام
من از وارونگى حقیقت حال و رویا
در قلب زمانه ام به درد آمده ام
من به خشم آمده ام
من از خاموشى چشمان آن کودکى
که آخرین خاطره اش سوت بمب بود
به درد آمده ام
من از جدایى و دلهره و تنهایى و درد
میان سکوت این شهر به تنگ آمده ام
من از وارونگى حقیقت حال و رویا
در قلب زمانه ام به درد آمده ام
مشاهده بیشتر