متن ترانه
پاییزو از موهات دزدیدن
تاج طلایی از سرت افتاد
تاریخ، با تو جا به جا میشد
تقویم، چشماتو نشون میداد
فصلِ گسِ تنهاییِ من شد
این پادشاه فصلها؛ پاییز
دستای من توو باد پژمردن
با یاسهای زردِ یأسآمیز
پنهون شدی زیرِ مه و بارون
ردِّ قدمهات این حوالی بود
پُر میشدم از حسِّ تنهایی
آغوش من، بی تو چه خالی بود!
تا آخرین برگای این پاییز
با من سرِ یک میز بازی کن
با من سرِ قلبی که یخ بسته
عشقو دوباره صحنهسازی کن
دل میبُری و ساده میبازم
با هر پیاله؛ برگِ زردی نو!
هی تلخ میریزی به کامِ من
این آخرین آوازمو بشنو!
پنهون شدی زیرِ مه و بارون
مشاهده بیشتر