علی فرهان شکارچی

یک ارزن ارزش نداشت حرفم برای تو چرا گرفتی از من فاصله
عاشقونه صادقونه توی آشیونمون ساختی برام یه خاطره
به آسمون نگاه کردمو مثل اون شب آشناییمون دیدم که ماه کامله
من با این روحمو جسممو نابود شدن روحم کردم با هیچ تضادی با تو معامله

از همون روزی که تو رفتی شدم نفرت تر از عاشق به کام تو
من یه ببر وحشی بودمو جای شکار شدم رام تو
تو شکارچی بودی واقعا تو تهدید بودی واسم
نفهمیدم افتادم توی دام تو
چه آدمو چه عاشقایی میخواستن که باشن کنارم جای تو
کنارم جای تو

غریضه من بوده ، بدست بیارم دلتو
تو عمق خصلتم جنگیدم ، بخاطر تو
تعصب رو عشقم بودن ، برای تو نامبهمه
به تابوی تو رو زدن ، برای من ناملهمه

جزای عشق نا پاکیت ، از کنارم رفتنه
دخیل رو قسمت هم باشیم ، دلتو متهمه
آتیش زدی عشقمونو ، دودش میره چشم خودت
زدم من حرف آخرو گفتی تو از فال خودت