متن ترانه
غم دوریِ تو از هـم چـه میپاشد مـرا
محکم نگه میدارمَت در دل خود هرشب تُرا
من اسیرت شدم و هیچ از تو نمیدانم
مرا آزاد مـکن راضی از ایـن زندانـم
باران ببار آتشـم خاموشـم کـنی
تو همه جان منی نخواه فراموشم کنی
بی تو مسیری سرد و تاریک و مهآلودم
نیامدی در دل برآمد آتش از دودم
از درد بی تو بودنم یک لحظه هم راحت نیاسودم
در امتحان صبر دوریِ تو من شاگردِ مردودم
عشق تو در من همچو کوهی با دلی آتشفشان است
اگر نیایی انتهای قصهام عاشق کُشان است
باران ببار آتشـم خاموشـم کـنی
تو همه جان منی نخواه فراموشم کنی
مشاهده بیشتر