متن ترانه
به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را
بخوان! با لهجه ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن به هم مگذار لب ها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را
دلیلِ دل خوشی هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را
مشاهده بیشتر