متن ترانه
شده که بغض تو گلوت نفستو بند بیاره
حس کنی روی این زمین هیشکی تو رو دوس نداره
شده بخوای داد بزنی اما خجالت بکشی
از فرط دلتنگی بخوای از زندگیت دست بکشی
خسته ای خواب به چشمات نمیاد
بعده اون دلت کسی رو نمیخواد
به همه دنیا شدی بی اعتماد
حرفاتو یه ریز میریزی تو خودت
کم شده از آدما توقعت
حتی میترسی از سایه ی خودت
میترسی از سایه ی خودت
غصه هات پایان ندارن تو هجوم درد
خیال رفتن ندارن این شبای سرد
از خودت از کل دنیا دیگه دلگیری
خیره میشی به یه نقطه تو خودت میری
تو خودت میری
تو خودت میری
خسته ای خواب به چشمات نمیاد
بعده اون دلت کسی رو نمیخواد
به همه دنیا شدی بی اعتماد
حرفاتو یه ریز میریزی تو خودت
کم شده از آدما توقعت
حتی میترسی از سایه ی خودت
میترسی از سایه ی خودت
مشاهده بیشتر