احمد صحیحی آخرین بار

آخرین باره که می بینم من تورو
نمی تونم کنم اشکامو من کنترل
بذا سیر نگات کنم حد اقل بعد برو
روزای ابری حال منو میفهمن
شبای پاییز با من چقد بی رحمن
خاطرات تو آخه جدا نمیشن از من
...
تو دلت سنگ شده قلب منم از شیشه
انگاری از اولم عزیز نبودم پیشت
کاش نسوزونده بودی عشقمونو از ریشه
غم عالم این روزا بی تو سرم آواره
پی خاطرات تو شدم تو شهر آواره
کاش بهم هی نرسه از این و اون آمارت
....
به همون قول و قراری
که به روتَم نمیاری
چجوری دلت اومد بهم بگی دوسم نداری
نیمه ی خالی قلبم،
سرده بی تو سوت کوره
مثل تابوتیه که یاد تو توش زنده به گوره
...
تو دلت سنگ شده قلب منم از شیشه
انگاری از اولم عزیز نبودم پیشت
کاش نسوزونده بودی عشقمونو از ریشه
غم عالم این روزا بی تو سرم آواره
پی خاطرات تو شدم تو شهر آواره
کاش بهم هی نرسه از این و اون آمارت