ایمان مهران امان نمیدهی

چه کرده با دل من
عذاب و ماتم تو
جهنمی شده ام
در آتش غم تو
ببین چگونه تنم
دچار زخم تو شد
کمان کشیدی و بعد
شکار زخم تو شد،شکار زخم تو شد‌
یک دم امان نمیدهی بمن
چهره نشان نمیدهی بمن
از دور نشسته ای بکمین
جانا، تویی تو آرزوی من
بنشین کمی تو روبروی من
تا من تورا ببینم همین