متن ترانه
هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
زانک پیش هرکسی راز دلم بگشاده است
کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد
چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است
هر زمان از اشک میگون ساغرم پر میشود
خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است
بی وفایی چون جهان دل بر تو نتوانم نهاد
ای خوشا آنکس که او دل بر جهان ننهاده است
هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
زانک پیش هرکسی راز دلم بگشاده است
هیچ میدانی چرا هیچ میدانی چرا
مشاهده بیشتر