حامد پناهی دستام میلرزه

شرمنده دلم همیشه
میگفتم بمون میگفت نمیشه
بی فایده بود اون همه خواهش
قول و قرارامون نبود به یادش
تا شب میرسه بهم میریزم
میخنده به این که اشک میریزم
از شدت غم دستام میلرزه
آروم ندارم حتی واسه یه لحظه
جواب دلمو چی بدم برم بهش چی بگم همش سراغتو میگیره
بهش بگم که عشقت رفت یا اینکه باز برمیگرده همش بهونتو میگیره
بی خیالی طی میکنم میگم مهم نی دیگه
اما تلقین فایده نداره
بدتر از عشق خاطراته که تا آخر عمرت باهاته
خدا برا دشمنت نیاره
راه و پس و پیش برام نمونده
نامه هامو اون هنوز نخونده
از شدت غم موهام سفید شد
دار و ندارم درگیر عشق جدید شد
تا شب میرسه بهم میریزم
میخنده به این که اشک میریزم
از شدت غم دستام میلرزه
آروم ندارم حتی واسه یه لحظه
گریه هام بند نمیاد آخه عشقم نمیخواد دوباره دستامو بگیره
جواب دلمو چی بدم برم بهش چی بگم همش سراغتو میگیره
بی خیالی طی می کنم میگم مهم نی دیگه اما تلقین فایده نداره
بدتر از خاطراته که تا آخر عمرت باهاته
خدا برا دشمنت نیاره