حسین افضلی آشتی

خزون تو چشمای تویه،وقتی که بارون می باره
از اون چشای پر تلاطم، چرا میاد اشک دوباره
تقصیر من نبود ولی ،هر چی بگی بم حق داری
وقتی نبودی جای من ،خبر از هیچی نداری
یکی بیاد، منو و تورو ،با هم دیگه آشتی بده
یکی بیاد ،که باز منو ،وسط قلبت جا بده
تو نمیدونی ،چی اومد سرم ،تورو که از دست دادم
نمیدونی ،با رفتنت ،چه حال و روزی دارم
این اتفاق تازه ای نیست ،تو بی وفایی چاره ای نیست
همیشه بین عشق و حسرت ،قد یه مو فاصله ای نیست
داری میری گلایه ای نیست
راهو من از بی راهه گم کردم ،تا لب دریا من سفر کردم
اخر رسیدم رو به روی تو ،دیوونه بودم تورو ترک کرد کردم