رسول حسینی آتیشش زدی

روزى که رفتى از جولو چشم نشد بهت بگم
چقد مى خوام نرى
نفهمیدى منو یکم
مى خواست یکى که سرتاپات طلا کنه
نفهمیدى مى خواد دلش بده به تو باشه برا خودت
همه جوره من دیگه خسته شدم از ادما
بدجورى غم دیگه بسته شده به باورام
کاش الان
برم عقب با زمان
پاشى برسى به دادما
دارم اینو جدى میگم که نباشى تموم کارما
هر چى که بین منوتوبودکه اتیشش زدى رفت
اخرش که معلوم شد قصه مون نتیجش
بگو الان کجایى خوب تو مگه من غریبه ام
هر جى که بین منوتوبودکه اتیشش زدى رفت
اخرش که معلوم شد قصه مون نتیجش
بگو الان کجایى خوب تو مگه من غریبه ام
این منه همیشه خل
لازمشه باشى تو با یه گل
که بذاره تودستت
با مولختت بدیش بازى یه طور
هى بپیجى به پروپاش
حرصش درارى تو ولى جاش
بزنى در این خونه رو کاش
که منه دیونه رو باش
عشق فقط سه حرف
عین من و تو دل که سردش شده
تیکه تیکه با یه ضربه قاب عکس تو
تو یه دره که
یه قدمه فاصلم باش
ببینمش کاملاً مات
میپرمو با یه پرواز
شروع میشه تازه کارم بات
هر چى که بین منوتوبودکه اتیشش زدى رفت
اخرش که معلوم شد قصه مون نتیجش
بگو الان کجاى خوب تو مگه من غریبه م
هر چى که بین منوتوبود که اتیشش زدى رفت
اخرش که معلوم شد قصه مون نتیجش
بگو الان کجایى خوب تو مگه من غریبه م