رهاوی شب سرد

شده کارت همش پروندن حس و حالم
نگفتی با خودت که چقدِ دوست دارم
صبرمم سر اومد پشت هم هی بد اومد
کاری کردی چند شبه که خواب به چشم نیومد
دل افراطیمو هی کفرشو درمیاری
رو همه ادفارات هی قفلمو شب بیداری
به غیرِ من با اون چشات داری به کی میتابی
خورشید روزام بودی حالا شب واسه کی میتابی
چه چیزی برایم ماند از شب سرد
تو رفتی بر من چه آمد چه آرامم با این همه درد
نمانده دگر جای زخم بر این تن
چه بغضی جا مانده در دل چه سنگین است این غم من
صورت با سیلی سرخه ریه هام خشکه سرفه
کابوست شب تا صبح هی برق نگات مثه شوکه
حالمو به هم می ریزه شهر نگاشو از من میگیره
پشت این لبخندای مصنوعی غصه م میگیره
دل افراطیمو هی کفرشو درمیاری
رو همه ادفارات هی قفلمو شب بیداری
به غیرِ من با اون چشات داری به کی میتابی
خورشید روزام بودی حالا شب واسه کی میتابی
چه چیزی برایم ماند از شب سرد
تو رفتی بر من چه آمد چه آرامم با این همه درد
نمانده دگر جای زخم بر این تن
چه بغضی جا مانده در دل چه سنگین است این غم من