متن ترانه
قصه ما یکی بود یکی جدا شد
یکی رفت با غریبه آشنا شد
یکی موند تو دلش یه کوه غصه میدونست که دلش تنها می پوسه
همه مردم شهر گفتن که دیوونه شده توی داغ عشق دلش اسیر و ویرونه شده هرکی پرسید از دلش چیزی نفهمید تا یه روز چشاشو بست تو کوه غم واسه همیشه خوابید
****
****
قصه پایونشو داد به دست ابر های سیاه تا بدن به دست اون که یه روز از این عشق شد جدا
اما دیدن که اونم تنها شده
توی خونه دلش اسیر غصه ها شده
قصه رو شنید وطاقت نیاورد
رفت به دریا زد وموج
واسه همیشه اونو برد.
مشاهده بیشتر