متن ترانه
یک بار من بودی اگر
صبرت به پایان میرسید
من سوختم تا جان من
آخر به خاکستر رسید
هر بار با من بد شدی
خندیدم و بغضم گرفت
جانم برایت بس نبود
دستش به دامانت رسید
تو نباشی من از آینده ی خود بی خبرم
تو نباشی من از سن خودم پیر ترم
تو نباشی و نباشد هیچ خنده بر لبم
تو که هر لحظه نباشی به تو آلوده ترم
اگر عاشق شوی دانی
ز احوال پریشانم
که احوال دل محزون
به جز مجنون که میداند
تمامم گشته یک ذره
و دل در فکر دیدارش
زمین تشنه در قلبش
به جز باران چه میخواهد
من و دیوانگی هر لحظه سر درد و
شب و روزای طولانی
توئی ثابت توئی ساکت
توئی ساحل منم دریای طوفانی
مشاهده بیشتر