علی خادمی سکوت لعنتی

به حالو روز من بخندو دل بکن
چشاتو رو همه خستگیام ببند
بزار شکسته شه این سکوت لعنتی
منو تو یه مشت خاطرات یخی
تو هم مثل من پر از حسرتی
تو هم مثل من غرق این قربتی
نگام نکن برو نزار ببینمت
تو آغوش خزون چه سخت میبازمت
میدونم اخه عشقمو پس زدی
رو هر چی که بود مهر باطل زدی
نشست داغ تو رو دلم عشق من
برو تا ابد از نگام دل بکن
یه سایه فقط موند از احساس تو
باشه عشق من پس بزن باز منو
میرم از پیشت جون میده خنده هام
باشه باز بگو سیری تو از نگام
سکوت نیمه شب یه کاغذو قلم
رسید ب آسمون صدای هق هقم
تو بردی بازی رو با تموم زندگیم
شکست غرور من توی قاب سادگیم
چه اسون شکست این دل تنگ من
چی شد خسته شد قلبت حرفی بزن
تا دیدی عاشقم دل بریدی ازم
تو آینه شکست بغض تلخ چشم