متن ترانه
نیمه های شب نسیم دستم را می گیرد
و می برد مرا به مهمانی یک شبو
می روم تا زنبق تا زلال شبنم
راز ابری تنها که در اوج به مهتاب رسیده است
مرا می خواند
ابر گوید که ببین
ذات من باران است
من نمی اندیشم کوه یا بستان است
شبنمی می خندد
مست از باد شمال
گویدم چون من باش پاک و معصوم و زلال
در تاریکی شب چشم من وا شده است
گوش من می شنود
پر اوا شده است
مرغکی می خواند خورشید جلوه گراست
صبح می اید باز لیک صبحی دگر است
مشاهده بیشتر