مسعود آرمان مافیا

من اونی نیستم که تو فک می کنی !
دنده عقب بگیر ازم عزیزم
کاری نکن که باز دیوونه شم
کاری نکن شهرو بهم بریزم
یه جوری حرفای تو جذابه که
ظن همه دوباره روی منه
می خوان با دستای تو پرپر بشم
آخر این سناریو روشنه
اونا که روزو پشت دست توان
منتظر شب و شکست توان
بازم باید دفاع کنم از خودم
با اینکه دورت پره از نشونه
من واسه تو چه کارا که نکردم
خودت نمی دونی خدا می دونه
توو هر مسیری که قدم بذاری
چند نفری همیشه همرات میاد
چیزی به افتادن من نمونده
راستی تبر چقد به دستات میاد
اونا که روزو پشت دست توان
منتظر شب و شکست توان
می خوان با دستای تو پرپر بشم
دوس ندارن که جونمو بگیرن
اونا می خوان که بعد من از خودت
بیان و رد خونمو بگیرن
من گره ی بازی زندگیتم !
بهتره دست رو دست دیگه نذارم
میرم که شاید این گره وا بشه
وصیتی جز این برات ندارم
« اونا که روزو پشت دست توان
منتظر شب و شکست توان »