وارث و برسام هیت 4 صبح

این داستانی که میخوام تعریف کنم
حدودا ماله چهار پنج سال پیشه
یکی بود که فک میکردیم رفیق اسمشه
خلاصه بگم ما نمیدونستیم که نقششه
حال و هوای خونمونم خیلی خوب نبود
بابای بیچارمونم توی کمپ خوابیده بود
یه ننه ی پیر که آرزوش مکه بود
یه داداش که همیشه خمار و نعشه بود
یه روز رفیقم بهم گفت که میخواد ببینتم
تو اون لحظه هیچ کسی نبود که بگیرتم
دوییدمو سریع خودمو رسوندم به محل
طبق معمول یه سلامو همو گرفتیم بغل
گفت علی داش یه کاری هست که خطریه
لنگ یه نفریم بیای توش پول تپلیه
منم که افتادم یاد بدبختیام
فهمیدم با پول حل میشه بد بختیام
گفت کارمون سرقت از یه طلا فروشیه
صاحاب طلا فروشی دچار فراموشیه
و داداش کار تو ورود به طلا فروشیه
و کار ما هم مراقبت از در خروجیه
ببین اگه این داستان خوب تموم بشه
آزادیم بدون این که خون کسی ریختشه
اما رفاقت من و تو هم داستان میشه
اگه به هر نهوی کار خراب بشه

اینجا ضربه زدن به رفیق عادیه
ما که میگفتیم بهت داشی داستان چیه
اینجا اگه تیز نباشی تهش ما میشی
همون رفیق چهار پایه ی زیر پات میشه
ولی راهکار چیه
حیف ولی راهکار چیه
اینجا سر من و تو مادر داغدار میشه
مادر داغدار میشه

الان چهار پنج ساله پشت میله هام
به جرم کشتن پیرمرد بیگناه
مگه نگفتی پیرمرده فراموشی داشت
پس چرا قصد جون پیرمرد بیگناهو داشتی
گوش کن سرقت داشت خیلی خوب پیش میرفت
یهو دیدم رفیقم با چاقو بهش حمله کرد
اون با ساک پر به سمت خوشبختی رفت
ومنو کنار بدبختی دفن میکرد
تموم آرزوهام از جلو چشم میرفت
خسته شدم انقد دنیارو از تو سوراخ دیدم
اونجا بود که فهمیدم وقتی محتاج میشی
تازه میفهمی باید به کیا تکیه کرد
فردا حکم اعدامم مشخصه
و میدونی این داستان چیش مزخرفه
این که یه آدم بیگناه همیشه مقصره
و برای کار نکرده متاسفه
هی طناب دارو محکم ببندین
من این بالامو و شما اون پایین بهم بخندین
میدونی جالبه اون که میگفت برادره منه
الان دلیل خالی شدن زیر پای منه
بس کن این حرفا دیگه تکراری شده
بگو آخرین حرفت واسه گفتن چیه
صد دفعه ام بخواین منو دارم بزنین باز
داستان من تلخ تموم میشه

اینجا ضربه زدن به رفیق عادیه
اینجا اگه تیز نباشی تهش ما میشی
ولی راهکار چیه
مادر داغدار میشه