پارسا سیمین مرام چرا

هوای تو را
صدای تو را
دلی که دگر ندارم و بس چه کرده هوس
دل حوصله کرد
چه ها که نکرد
تو رفتی و از سرم بگذشت که رفت همه کس
به عادت هرروز
به یاد توام
خیال من این است
که هردم کنارتوام
گذشتم و رفتم
ز راه تو من
شکستی و رفتی ولیکن
چه ساده تو من
سویت نظر کردم ولی
راندی مرا از دل چرا؟
قلبم ز عشقت لحظه ای
فارغ نمیگردد چرا؟!
کلی سخن ناگفته ها
میسوزد اندر این دلم
عاجز شدم در وصف تو
عاجز شدم عاجز چرا؟
به عادت هرروز
به یاد توام
خیال من این است
که هردم کنار توام
گذشتم و رفتم
ز راه تو من
شکستی و رفتی ولیکن
چه ساده تو من