مسیح خسروی دلیل

دلیل این همه شب زنده داری
کجایی که ببینی غرق دردم
خدا می دونه از روزی که رفتی
تموم شهرو دنبالت می گردم
دلیل این نفس های بریده
نمیدونم کجایی، تو چه حالی
به قدری غرق رویاتم که انگار
هنوزم بوتو میده این حوالی
سرت گرمه نمی دونی که اینجا
یکی داره تو تنهاییش میمیره
تموم کوچه ها را هی ورق زد
باید از کی سراغت رو بگیره
کسی از حال من چیزی ندونست
فقط بارون میدونه چی کشیدم
پاهام نایی ندارن واسه رفتن
گمونم به ته قصه رسیدم
از اینجا دیگه نوبت با تو میشه
سوزوندم پای تو، هرچی که داشتم
خودت نیستی، خدات اینجا گواهه
برای با تو بودن کم نذاشتم
کسی از حال من چیزی ندونست
فقط بارون میدونه چی کشیدم
پاهام نایی ندارن واسه رفتن
گمونم به ته قصه رسیدم
از اینجا دیگه نوبت با تو میشه
سوزوندم پای تو، هرچی که داشتم
خودت نیستی، خدات اینجا گواهه
برای با تو بودن کم نذاشتم
خودت نیستی، خدات اینجا گواهه
برای با تو بودن کم نذاشتم