رسول شعبانی شانه به شانه

شانه به شانه ی تو ام
کوچه به کوچه کو به کوه
با من از آخرش نترس
با من از عاشقی بگو
از دل تنگ من کسی
جز تو خبر نمیشود
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمیشود
چشم تو افتاده در آیینه ی چشمان من
مست تو ام مست تو ام جان منی جان من
آمده ام در دل تو معرکه برپا کنم
یک گره از موی پریشان تو را وا کنم
تشنه ی عشق تو منم
از غم تو میشکنم
رفتم بر باد از عشقت
راز همیشه فاش من
ای بت خوش تراش من
ای داد ای داد از عشقت