مهیار پسندیده پاییز

مگه قرارمون نبود که توی پاییز تموم این شهرو با همدیگه بگردیم
چقد منو تو واسه ی خاطره ساختن اومدن پاییزو آرزو میکردیم

مگه نمیگفتی که دوس داری تو سرما زیر بارون همو تو بغل بگیریم
هم سرده هم بارون میاد ولی تو نیستی،نیستی که عاشقونه واسه هم بمیریم

حالا که پاییز اومده ازم جدایی
چرا ازت نیست خبری پس تو کجایی

حالا که سرد شده هوا نیستی کنارم
حالا که بارون میباره تو رو ندارم

من توی پاییز با تو خاطره ندارم
پاییز رسید و نیستی و من بی قرارم

پاییز منو تو رو کنار هم ندیده
کی جای من با تو به آرزوم رسیده

خیلی جاها مونده بود با هم نرفتیم
خیلی حرفا مونده بود به هم نگفتیم

ما کنار هم که عاشقی نکردیم
کاش به همدیگه دوباره برگردیم

حالا که پاییز اومده ازم جدایی
چرا ازت نیست خبری پس تو کجایی

حالا که سرد شده هوا نیستی کنارم
حالا که بارون میباره تو رو ندارم